سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 23 روز سن داره

سام دردونه بهشتی خونه ما

از تو برای تو می گویم/می گویم که عشق وجان منی

فرشته کوچک من ؛آرام جانم. هستی بخش آشیانه ام .عشق من . سام من . سلام . سلامی با یک دنیا دلتنگی سلامی با رویی خجل .مهروی زیبایم . بر من ببخش قصوری را که به عمد نبود . نازنینم .می دانم بیش زمانیست که از تو ننگاشته ام . هر چند هر ثانیه اش انچنان در روح وجسمم حکاکی شده که از یاد بردنی نیست . از یاد بردنی نیست روز بیست وپنجم اسفند ماه  وقتی پاهای کوچکت  منت بر سر زمین نهاد وبه تنهایی ایستادی وقدم به سویم برداشتی . از یاد بردنی نیست حس آن لحظه ای که خودت با ان پاهای کوچکت با شوق به آغوشم پناه آوردی .چگونه می شوداز یادببرم روز 28 اسفند را وقتی کفشهایت را به پا کردی ودیگرحاضر نبودی  درشان بیاوری.دلبند کوچکم دعای آن  روزم برایت اس...
17 آذر 1392

مرد من تولدت مبارک

د ر شعر های من مردی زندگی می کند: مردی که بی قراری هایم را به شانه اش تکیه می دهم مردی که چشمهایش آسمان پر ستاره را قاب می کند من مردی را دوست دارم که وقتی در آغوشم میگیرد قلبش مانند پسر بچه ای  بازیگوش می تپد من مردی را دوست دارم که نوازش هایش عطر زندگی دارد من عاشقم! عاشق مردی که روزهای بارانی به روی دلم چتر می گیرد مردی که آفتاب را پشت دکمه های پیراهنش پنهان می کند من مردی را دوست دارم که با لبخندش زندگی می کنم . محمدم ؛ مرد خوب من؛ تولدت مبارک ...
27 تير 1392

«امشب تو معجزه می کنی

ا ین شب جمعه شب آرزوهاست ...... چشماتو ببند وآروم بگو : خدایا من عاشق توام وهر لحظه نیازمند نگاهت . نگاهتو از من نگیر ......          بار الها.... همه از تو می خواهند که بدهی. اما من در این شب عزیز از تو می خواهم که بگیری؛ خستگی، دلتنگی وغصه را از لحظه لحظه زندگی عزیزانم   عزیز خوبم ؛ دلهره هایت را به باد بده اینجا کسی هست که برای آرامشت دستی به دعا دارد....   التماس دعا ..... ...
27 ارديبهشت 1392

نگاه تو

  سبزی چشم تو دریای خیال   پلک بگشا که به چشمان تو در یابم باز   موج سبز تمنایم را   ای تو چشمانت سبز    در من این سبزی هذیان از توست    زندگی از تو     مرگم از توست       سیل سیال نگاه سبز       همه بنیان وجودم را   ویرانه کنان  می کاود   من به چشمان خیال انگیزت معتادم.......       ...
3 فروردين 1392

بوی بهار

      بوی باران  بوی سبزه بوی خاک   شاخه های شسته باران خورده پاک   آسمان آبی وابر سپید   برگ های سبز بید   عطر نرگ س رقص باد   نغمه شوق پرستو های شاد   خلوت گرم کبوتر های مست   نرم نرمک می رسد اینک بهار   خوش به حال روزگار         ...
3 فروردين 1392

نه ماهگی گل پسرم (تو جون دل باباتی )

سام پسر نازی نازی من . سلام .مادر فدای اون چشای قشنگ نازت بشه .پایان  نهمین ماهگرد تولدت وورود به دهمین ماه زندگیت مبارک عزیزم . انشالله هزار ساله بشی . زندگیم این تاخیر به خاطر این بود که مامانی مثلا اومد زرنگی بکنه ومطالب مربوط به تبریک شب یلدا رو زودتر نوشت چون شب یلدا همگی خونه حاج خانم (زندایی بابایی )مهمون بودیم ونمی شد به موقع آپ شیم غافل از اینکه اقدامات لازم برای به ر وزشدن مطلب رو انجام نداده بود خدایی سوتی رو داشتی وای نمی دونی وقتی بعد از چند روز اومدم وبتو دیدم چه حالی شدم پاک وا رفتم . سام جان به ما نیومده مامان به روز باشیم . به هر حال باید تبریک یلدا رو با دو هفته تاخیر پذیرا بشی .این از یلدا . بعد یلدا هم که نوبت می رسه...
15 دی 1391

شور ونوای حسینی

  باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه  یادم آرد کربلا را دشت پرشور وبلا را گردش یک ظهر غمگین گرم وخونین لرزش طفلان نالان زیر تیغ ونیزه ها را  با صدای گریه های کودکانه واندرین صحرای سوزان می دود طفلی سه ساله پر زناله  دل شکسته  پای خسته باز باران ... قطره قطره می چکد از چوب محمل آخ باران ... کی بباری بر تن عطشان یاران تر کنند از آن گلو را آخ باران ...  آخ باران.....     کاش ما هم حسینی باشیم                  ...
6 آذر 1391