سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

سام دردونه بهشتی خونه ما

وحالا من یک مادرم .

کوچولوی ناز نازی من سلام .عزیز دلم خوش اومدی به خونه ما . مامانی امروز 15 مرداد ماه سال یک هزار وسیصد ونود هجری شمسیه .الان چند روز صبحها که بیدار می شم حالت تهوع شدیدی دارم . خیلی از بو ها حالمو بد می کنه . بابایی اصرار داشت که برم پیش دکتر اما خودم فکر می کردم  مربوط به هوای گرم وروزه داری باشه . اما امروز دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم پیش دکتر . وقتی خانم دکتر ازم پرسیدن که باردار نیستم ؟ یه لحظه جا خوردم و با  اطمینان کامل گفتم نه !اما ایشون زیر بار نرفت وبرام یه تست نوشت . منم سر راهم به دفتر رفتم آزمایشگاه و تست دادم . قرار شد عصر جوابشو بگیرم . تا عصرعجب حالی داشتم واین ساعت هم که انگار نمی خواست از جاش تکون بخوره .... بالا...
10 خرداد 1391

وحالا من یک مادرم

تو آمدی ز دور ها ودور ها /زسرزمین عطر ها بلور ها/ نشانده ای کنون مرا به زورقی ز عاج ها بلور ها / مرا ببر امید دلنواز من/ ببر به شهر شعر ها وشور ها .  هر جای دنیا که باشی ، هر دینی که داشته باشی وبه هر زبونی که صحبت کنی یه واژه است که وقتی بر زبون میاریش بهت آرامش میده ؛ مهم نیست که چکار می کنی ،تحصیلاتت چه قدره ،چند سالته ،مردی یا زن ، پیری یا جوان ...مهم اینه که بدونی  یکی هست که همیشه همراهته و حضور سبز اون لحظه به لحظه باتو وتو همیشه از این حضور احساس آرامش کردی . همیشه بوده وهست ؛ هر جا که رفتی ، هر چه که خواستی، به هر حال که بودی اون با تو بود و شاید خیلی جاها ،خیلی وقتا تو اصلا اونو ندیدی اما اون بود. بود  بی آنکه من...
10 خرداد 1391