پیش به سوی اهواز
سام پسر نازنازی مامان سلام . عزیزکم امروز 5 خرداد ماهه وما بعد از یه مسافرت طولانی برگشتیم اهواز . من که دلم حسابی واسه خونمون تنگ شده .هیچ وقت اینقدر از خونمون دور نبودم . دلم واسه تمام وسایلم تنگ شده بود . مامانی یه چیزی برات بگم . هوای ازنا هنوزم سرد بودوبخاریها روشن بودن.اما بابایی گفت که صبح زود حرکت می کنیم تا به گرما برنخوریم .منم کلی تعجب کردم . به نطرم هوا هنوز اونقدر گرم نشده بود که نشه رانندگی کنی . بهر حال صبح ساعت 5که می خواستیم حرکت کنیم یه لباس گرم تنت کردمو یه پتو هم دورت پیچوندم گذاشتم توی قنداق فرنگی . بابایی هم بخاری ماشینو روشن کرد من همش احساس سرما می کردم تا اینکه آزاد راه خرم زالو رد کردیم ورسیدیم نزدیکیای اندیمشک .کمکم بخاریو کم کردیم .قنداق فرنگیو باز کردیم . پتو درآوردیم رسیدیم به جایی که کولو روشن کردیم اونم ساعت 8 صبح . خدایی اختلاف دمایی رو داشتی وقتی هم اومدیم خونمون کولرا روشن بودن و هوای اهواز مثل همیشه گرد وغبار وگرم .فکر کنم کارم دراومده باشه با این همه خاک، مامانی باید کمکم کنی ها