سام شب زنده دار
سام پسر نازنازی مامان سلام . قربونت برم الهی مامانی امروز 36 روزه که اومدی پیش ما .اما فکر نکنم طی این مدت به اندازه ده روزم خوابیده باشی آخه مامانی مدام داری گریه می کنی وبه هیچ طریقی هم آروم نمی شی. شبا که تا خود صبح یک ریز گریه می کنی . پسرک قشنگم منو ببخش که نمی دونم چطور باید آرومت کنم . عزیزکم وقتی گریه می کنی نمی دونی چه حالی می شم . امروز با بابایی بردیمت دکتر وآقای دکتر گفتن به خاطر نفخ شکمته ومامانی باید دیگه لبنیات مصرف نکنه . نفسم انشاالله که هر چه زودتر خوب بشی . سام پسرم نمی دونی وقتی که گریه می کنی بابایی چقدر ناراحت می شه . بنده خدا همش نگرانه ومدام راه میره تورو بغل میکنه . دیشب وقتی که تو خوابت برد بابایی نشسته بود بالا سرت ومراقب بود تا بیدار نشی . هر چی بهش می گفتم تا تو خوابیدی اونم بخوابه قبول نمی کرد وهمین طور نشسته بود بالای سرت . عزیزم به خاطر بابایی سعی کن خوب بخوابی . من نمی تونم چهره بابایی رو غمگین ببینم . آفرین پسر گلم مامانی اینم عکست وقتی که بعد از یک روز نخوابیدن بالاخره خوابیدی